رضا پهلوی و بادکنک شورای ملی !
کامران پایدار
این روزها اوضاع نابسامان و در حال فروپاشی و اضمحلال حکومت اسلامی اشتهای بسیاری از طیف ها و جریانات ضد جامعه و مدافع سرمایه داری را برای خیز برداشتن به قدرت بشدت تحریک نموده است. کنفرانس در کنفرانس و تشکیل انواع و اقسام نیروها و آلترناتیوهای دست ساز غرب و سرمایه داری جهانی چیز جدیدی نیست. از کنفرانسها و تشکیل مجامع رنگارنگ با شعارهای حقوق بشری، با شعار پوچ و توخالی سکولاریسم و دمکراسی همه جا را پر کرده اند. همه نیروهای مرتجع و ضد جامعه از جریانات و باندهای سیاه قومی و ناسیونالیستی از باند چاقوکشان عبداله مهتدی تا مصطفی هجری، از جنبشهای به غایت کثیف ناسیونالیستی در کردستان و آذربایجان و بلوچستان تا همه نیروهای ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی که همه جای ایران سرایش است تا باند سیاه سازمان مجاهدین که این روزها به همت و حمایت امریکا نامش هم از لیست جریانات تروریستی حذف گردیده تا شاید در آینده ای نچندان دور این جریان ارتجاعی و مذهبی بتواند رل و نقشی در معادلات قدرت و سیاست در ایران پس از جمهوری اسلامی داشته باشد و از طرف دیگر تا تلاش و تقلای سبزهای جنایتکار رانده شده از بارگاه حکومت اسلامی و تحرکات مذبوحانه اخیر سید خندان خاتمی و رفسنجانی برای نجات حکومت ولایی و اسلام ناب محمدی و تا همه جریانات راست و امتحان پس داده توده ای – اکثریتی خائن همه و همه اینبار دست در دست هم در صفی طویل به قدمت همه ارتجاع و جنایت و کثافت سرمایه داری و مذهب به خط شده اند.
همه این اوباش ریز و درشت بخط شده اند تا به نوعی نگرانی و پریشان خاطری و کابوسشان را برای حفظ تمامیت ارضی و ایران عزیز، تو بخوان حفظ وضع موجود بیان دارند. همه این جریانات و طیفهای مختلف جوهر و ماهیت مشترکی دارند. مخرج مشترک همه اینها حفظ و صیانت نظام سرمایه داری و مذهب در چهارچوب وطن مقدس و ایران است. وطن، سرمایه داری و مذهب این سه اصل خواستگاه و اساس و ماهیت وجودی مشترک همه این جریانات ضد جامعه را بنیان نهاده است. شعار دمکراسی و رفراندم و مجلس موسسان هم گل سر سبد حیات انباشته از نکبت و سیاهشان است. حالا اینبار شاهزاده نیم پهلوی با شعار تشکیل جبهه ملی ایران و با نام نامی ایران و با پرچم سکولاریسم و رفراندم و مجلس موسسان و ترهاتی از این دست به میدان آمده است. جبهه ملی و منشور آن که مد نظر شاهزاده نیم پهلوی است از جهاتی قابل توجه و تعمق است. شاهزاده از آنجا که بخوبی آگاه است در سال 57 مردم ایران چگونه در طی یک انقلاب بزرگ یکبار برای همیشه پرونده حکومت شاهی و شاهنشاهی را در ایران بسته اند. اینبار با ظرافت و تردستی اما زبونانه می کوشد که بگوید دیگر ایشان به دنبال تاج و تخت و قدرت از کف رفته نیست، در جایی می گوید من به دنبال قدرت و حکومت نیستم، من می خواهم وکیل مردم باشم، خواست من دمکراسی و رفراندم و انتخابات آزاد و تشکیل مجلس موسسان و پرهیز اکید از هر گونه خشونت است. میگوید از بی تفاوتی مردم نسبت به سرنوشت خودشان خسته شده است، می فرمایند من از هیچ قشر و طبقه خاصی حما یت نمی کنم، هدف من فقط نجات و سربلندی ایران است، می گوید از حکومتهای ایدئولوژیک و دیکتاتوری خسته شده است و باز هم می فرمایند! زنان ما در خیابانها کارتن خواب شده اند، اوضاع زندگی و معیشت خانواده های کارگری بسیار سخت و دشوار است، می گوید خط قرمزش خشونت است از قرار با هر گونه قهر و شدت عمل انقلابی که نظام سیاه سرمایه و مذهب را هم به مصاف بطلبد مخالف است، می گوید یادم هست آن زمانها که خودم بچه بودم در دوران پدر تاجدارم مزد روزانه کارگر 200 تومان و در عین حال در آن بهشت از کف رفته گوشت کیلویی 12 تومان و مرغ کیلویی ده تومان بود! می گوید بهتر است امریکا و غرب بیایند با مردم ایران حرف بزنند. البته بخوانید از همه نیروهای اپوزیسیون ملی مذهبی و راست پرو غرب در ایران در زیر یک چتر واحد حمایت کنند تا شاید زودتر به نتیجه برسند. می گوید تشکیل شورای ملی آخرین امید و آخرین تیر ترکش ایشان برای نجات ایران است. تکرار و تکرار می کند هدفش نجات ایران و سربلندی مملکت است. ایشان می گوید و می گوید و از طرفی همه تریبونهای قلم به مزد و نوکر سرمایه داری از آیت اله بی بی سی تا صدای امریکا همه و همه در تلاشی هماهنگ برای این نیم پهلوی کوچک شیپور را از سر گشادش پف کرده اند.
در اینجا اما ذکر و بیان نکاتی لازم و ضروری است. تا آنجا که به ما کارگران و زحمتکشان و همه انسانهای زحمتکش و شریفی که از صبح تا شب جان می کنند اما آخر شب سفره هایشان حتی از نان خالیست و خانواده های شرافتمندشان در نهایت فقر و تنگدستی مجبور به بیماری و اعتیاد و تن فروشی و کلیه فروشی و کارتون خوابی و هزار یک بلای دیگر شده اند. از یک طرف و از طرف دیگر تا آنجا که به هزاران هزار انسان کمونیست و آزادیخواه و برابری طلب بر می گردد که بیش از چندین دهه است برای رفاه و آزادی و خوشبختی و برابری جنگیده و خون داده اند، زندانی دو نظام حکومت شاهی و آخوندی بوده اند در هر دو نظام شکنجه شده و به جوخه های آتش سپرده شده اند. همه حرفها و ترهات شاهزاده نیم پهلوی و همه نیروهای مزدور ملی – مذهبی و راست پرو غرب تلاشی بیهوده و عبث برای دروغ و فریبکاری برای جنایت و فساد و دزدی بیشتر است. مذهب، وطن مقدس، دموکراسی و رفراندام همه اینها چیزی جز یک کلاه گشاد و وعده های دروغ و یک مشت عوام فریبی بزرگ نیست. خواست و منافع زندگی ما کارگران و زحمتکشان خیلی روشن تر و شفاف تر از این حرفهاست و نیازی هم به لفاظی ندارد. خواست کارگران و زحمتکشان آزادی و برابری و رفاه و خوشبختی است. خواست ما کار و مسکن و نان، صلح و آموزش و بهداشت رایگان است، خواست ما نابودی فقر و تحقیر و بی حقوقی انسان و در راسش نظام سرمایه داریست.
خواست ما یک جامعه سکولار و خلاص از هر گونه قید و بند مذهبی و فرهنگی است. شاهزاده نیم پهلوی و همه کارچاق کن های ریز و درشتی که سر در آخور نظام سرمایه داری دارند هدفی جز حفظ وضع موجود ندارند. این حضرات، این سیاست بازان بیکاره و خائن هدفی جز احیا و حفظ وضع موجود ندارند. اختلاف طبقاتی، فقر و گرسنگی و محرومیت، تن فروشی و کارتن خوابی، اعتیاد و بیکاری، بیماری و رنج و صدها و هزار بلای اجتماعی دیگر بخشی از کارنامه سیاه این حضرات و نظام سرمایه داریست . *